این مجموعه یکی از بزرگترین کلکسیون های جملات دکتر علی شریعتی است که در چند سری در سایت قرار میگیرد.
در این هنگام سری دوم این جملات را برای شما دوستان آماده کرده ایم.
لازم به ذکر است که این مجموعه به همراه منبع آن ذکر میشود.
چه جمع خوبی! یک انسان کتابپرست و کتابهایش! چه دوست پاک و عزیزی! دوستی انسان و کتاب: چه خانه و خانواده خوشبختی!
مجموعه آثار 13 / هبوط در کویر / ص 625
من از ابر خوشم نميآيد، از باران خوشم ميآيد ؟ از جستنهاي شتابان فواره خوشم نميآيد، از آن هنگام که قامتش را براي بازگشتن خم ميکند خوشم ميآيد.
مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص967
جهت مشاهده ادامه جملات پند آموز به ادامه مطالب مراجعه کنید.
این مجموعه یکی از بزرگترین کلکسیون های جملات دکتر علی شریعتی است که در چند سری در سایت قرار میگیرد.
در این هنگام سری دوم این جملات را برای شما دوستان آماده کرده ایم.
لازم به ذکر است که این مجموعه به همراه منبع آن ذکر میشود.
----------------------------------------------------------------------------------
چه جمع خوبی! یک انسان کتابپرست و کتابهایش! چه دوست پاک و عزیزی! دوستی انسان و کتاب: چه خانه و خانواده خوشبختی!
مجموعه آثار 13 / هبوط در کویر / ص 625
من از ابر خوشم نميآيد، از باران خوشم ميآيد ؟ از جستنهاي شتابان فواره خوشم نميآيد، از آن هنگام که قامتش را براي بازگشتن خم ميکند خوشم ميآيد.
مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص967
من در پشتسر، برج و باروی استوار و نفوذناپذیر تنهايی را داشتم که، هرگاه، دیگران برایم تحملناپذیر میشدند و هرگاه زندگی میخواست گریبانم را به چنگ آورد، به درون این معبد پناه میبردم و درها را میبستم، راحت! ماه اگر حلقه به در میکوفت جوابش میکردم.
مجموعه آثار 13 / هبوط در کویر / ص 309
رنجم نه دیگر تنهایی ،که جدایی است
واضطرابم نه زاده ی بی کسی ، که بی اویی
دلی که از بی کسی غمگین است هر کسی را می تواند تحمل کند
هیچ کس بد نیست
ولی دلی که در بی اویی مانده است برق هر نگاهی جانش را می خراشد
هر چهره ای ،نگاهی،طرح اندامی،طنینی،رنگی
در نگاهای او فریاد میکشد که او نیست...
" هبوط "
کسانی که عثمانوار زندگی میکنند اما به ابوذر عشق میورزند کم نیستند، حتی آنان که دست در دست معاویه دارند اما برای حسین میگریند و آنان که فاطمهوار سخن میگویند اما شیوه زندگیشان تقلیدی مهوع از ملکه خاتون است. از حج بازمیگردند- آنجا که برابری را لااقل برای چند روز آن هم به گونه یک نمایش، تمرین باید کرد- و رجز میخوانند که وضع ما، کاروان ما و هتل ما و غذای ما از همه بهتر بود، و یا غرق لذت میشوند که در این سفر همه را عقب زدند و خود با هوشیاری و یا لیاقت و یا جادوی پول همه مشکلات را حل کردند و پیش رفتند. اینها مثل همان مارکسیستهای با «بی.ام.و» قرمزند که در مذهب، توجیهی تخدیرکننده برای جبران ضعفهای وجودی خویش میجویند.
مجموعه آثار 2/ خودسازی انقلابی / ص164
آيا در اين دنيا کسي هست بفهمد که در اين لحظه چه ميکشم ؟ چه حالي دارم ؟ چقدر زنده نبودن خوب است، خوب.
خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب، خوب،
چه شب خوبي است امشب! Khoub Khoub Khoub همه دنيا بخواب رفته است و من تنها بيدار ماندهام، نميدانم چه کاري دارم...
مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص92
در تاريخ مرگهاي پرشکوه بسيار است، اما چشمهايي هستند که زيباييها و شکوههايي را ميبينند که چندان عميق و ظريفند که بهچشمهاي درشتبين نميآيد. شکوه صحنه پيکار، زيبايي شمشير و لطافت مخمل ابر را احساس ميكنند، اما شكوه يك روح، زيبايي يك تفكر و لطافت يک نياز را درنمييابند. و مرگ محمد از اينگونه است. برق شمشير و موج خون و شيهه اسبان خشمگين و فريادهاي قهرمانانه رجز آن را تزيين نکردهاند، و ازين روست که چشمهاي کمسو هرگز زيبايي و عمق آن را نديدهاند. ديدار محمد با مرگ چگونه ميتواند ساده باشد؟!
مجموعه آثار 34 / نامه ها / ص 54
چقدر خوب بود که بهجاي دانشمند و... و... که بعضيها بدون جهت بهنافم بستهاند يا خر ميبودم يا آدمي بودم در سطح فکر يک خر، اي زنده باد خر.
مجموعه آثار 34 / نامه ها / ص 38
آنچه مدینه، شهری کوچک و فقیر با دیوارههای گلی و چند درخت خرما را بر روم، تیسفون و استخر، کانونهای بزرگ قدرت و مدنیت آن عصر، فضیلت میبخشد و صفّه ساده و گردآلود مسجد محمد را در چشم ما از تالار پرشکوه و خیرهکننده سنای روم و آپادانای تخت جمشید عزیزتر میسازد. آنچه برای ما اساس و آرمان است، ایمان و ارزش است، آنچه به آدمی جهت میدهد، به زندگی معنی میبخشد و میآموزد که «بودن» چرا ؟ و «زیستن» چگونه؟
مجموعه آثار 1 / با مخاطبهای آشنا / ص197
براي ما سخت ناگوار است که مرجع بزرگ علمي و ديني ما، امروز، بر کتاب راه بهشت و شجرهالانسان که مينويسند: «پيغمبر فرمود هر که خربزه بخورد بهبهشت ميرود»! تقريظ مينويسند و خواندنش را بر مسلمين توصيه ميفرمايند و آنگاه «بعثت و ايدئولوژي» مهندس بازرگان و يا «اسلامشناسي» مرا تحريم و تکفير ميکنند!؟
مجموعه آثار 34 / نامه ها / ص 185
- شما يکجا مينويسيد، رابطه اينها با مردم: «دستي براي گرفتن است و دستي براي بوسيدن»، و جاي ديگري مينويسيد: «اگر چهرههاي عليواري، هست، باز هم در ميان همينها هست»! اين تناقضگويي نيست ؟ آيا، اين ستايش عجيب را بخاطر آن نکردهايد که از حملههاي آنها بکاهيد ؟ يک نوع باج دادن ؟ - قضاوت درباره من که آيا هرگز شده است که بخاطر مصلحت و سياست، ستايشي برخلاف حقيقت از فردي يا جمعي بکنم، با شما است و ميزان شناختتان از من و انصافتان در قضاوت، اما اين دو جمله را فراموش کردهايد که من در يکجا نقل کردهام و حتي در يک پاراگراف، و آن کتاب «انتظار، مذهب اعتراض» است. اين تناقض در قضاوت من هست، علت آن، تناقض در موضوع مورد قضاوت من است. همانطور که گفتهام (در کنفرانسي در پاريس و در درسهاي اسلامشناسي تهران هم) «تا آنجا که اطلاع داريم، در زير قراردادهاي استعماري با غرب، امضاي دکتر و مهندس و فرنگرفته هست، اما امضاي يک ملاي مذهبي نيست، برعکس، پيشاپيش هر نهضت ضداستعماري و ملي مترقي، قيافه يک يا چند روحاني بزرگ را ميبينيم». از طرف ديگر، ميبينيم هر وقت دشمن خواسته است همين علماي روشن و مصلح و يا نهضت اسلامي ترقيخواه را فلج و آلوده کند، اذهان توده را بيالايد و يا تحريک عوام از احساسات مذهبي سوء استفاده کند، جامعه را در جمود و خواب نگه دارد و هرگونه جهشي يا جنبشي را در انديشهها بکوبد، به عواملي متوسل شده است که متأسفانه لباس و نام و عنوان روحاني داشتهاند. اين است که لقب و اسم و رسم و ظاهر را بگذاريد کنار، بگوييد: کي ؟ تا بگويم: چي!
مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص1041
خدایا:بر اراده، دانش، عصیان، بینیازی، حیرت، لطافت روح، شهامت و تنهاییام بیفزای.
مجموعه آثار 8 / نیایش / ص100
خدایا:به ماتریالیستها بگو که انسان درختی که، ناخودآگاه در طبیعت، تاریخ و جامعه میروید نیست.
مجموعه آثار 8 / نیایش / ص103
اگر خدا را از طبیعت و علی را از تاریخ و معبد را از زمین برداریم , طبیعت قبرستانی متروک , تاریخ دالانی تاریک و زمین خاکروبه دانی سرد و زشت می گردد , چنان است که گوئی خورشید را از آسمان برداشته باشیم یا روح را از اندام یا نگاه را از چشم یا معنی را از لفظ و یا گرما را از چراغ و یا دل را از سینه و یا کودک را از آغوش مادر یا مادر را از خانواده و یا راهب را از غار و یا محمد را از حراء ...
دکتر علی شریعتی / گفتگوهای تنهائی / صفحه 813
دلهره زنده ماندن، زندگي را از ياد ميبرد
دکتر شریعتی
( مجموعه آثار33 - گفتگوهای تنهایی - ص900 )
بگردم به استحکام دل، حماسه اين است، حماسه دوست داشتن خوب است نه حماسه قارت و قورتهاي قروتي.
مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص541
خويشاوندي يعني به بوهم را يافتن، به خون هم را لمس کردن، به ذات هم را... چشيدن.
مجموعه آثار33 / گفتگوهای تنهایی / ص546
مصلحت !
این تیغ بی رحمی که همیشه حقیقت را با آن ذبح شرعی می کنند !
دکتر علی شریعتی / کتاب حسین وارث آدم / صفحه 287
به صورت مجرد حسين را در تاريخ مطرح كردن و جنگ كربلا را بصورت يك حادثه تاريخي مجرد {عنوان كردن و آنرا} از پايگاههاي تاريخي و اجتماعي اش جدا كردن،موجب مي شود كه ،آنچه را معني ابدي دارد و همواره زنده است بصورت يك«حادثه غم انگيز گذشته»دربياوريم چنانكه درآوردهايم ودر برابرش فقط بگرييم چنان كه مي گرييم.
دكتر علي شريعتي /مجموعه آثار19/حسين وارث آدم/ص 111
عمرم همه در نالیدن بر باد رفت و زندگی ام همه در جرعه نوشیدن بر آب ! و اکنون بر لب بحر فنا منتظرم , بتم شکسته , اسماعیلم ذبح شده , برج نورم خاموش و مناره معبدم دود زده , در اشغال فرزندان قابیل !
دکتر علی شریعتی / کتاب کویر فصل معبد / صفحه 256
وقتی تمدن را تابع دین کردیم، منحط شدیم و تمدن رکود پیدا کرد.
وقتی در رنسانس تمدن را از بند دین رها کردیم، تمدن آزاد شد و رشد پیدا کرد و علم پیشرفت کرد.
چنان که می بینیم خود به خود منطق به این نتیجه می رسد که این کلیسا و این مذهب با پیشرفت تکنیک، تمدن و علم مخالف و مغایر است.
دکتر شریعتی
(مجموعه آثار 31 ، چاپ اول زمستان 61 ، چاپخش، ص35،36)
راست میگفت آن نویسنده آشنای من که من چشمهایم همیشه نیمهباز است و «میخواهم بگویم که هیچ چیز و کس در این دنیا وجود ندارد که دیدنش به باز کردن تمام چشم بیرزد»!
مجموعه آثار 13 / هبوط در کویر / ص 313
در دانشگاه خودم در مشهد، وقتي ميخواهم راجع به ابراهيم صحبت کنم، مثل اينکه تازه از ماه آمدهام و ميخواهم در اينجا داستاني را نقل کنم، کسي خبر ندارد! و در همين جا اگر مثلاً راجع به «پرومته» _ قهرمان يوناني_ صحبت ميکردم، آشنايي و زمينه بسيار بيشتري ميداشتند! بلکه همه ده نمايشنامه و بيست «پيس» و سي تا کتاب و صد شعر درباره اين قهرمان خواندهاند که زيبا بوده و عالي بوده. . . و ميشناسند! اما از ابراهيم هر کس «سوغات» آمده حاجيهايي بودهاند که نماينده ابراهيم نبودهاند.
مجموعه آثار 29 / میعاد با ابراهیم / ص 96
خودت را آنچنان بساز تا بتوانی بازیگر خوب و لایق این نمایشی باشی که قلم تقدیر در صحنه ی این زمین برای فرزند آدمی نوشته است .
دکتر علی شریعتی / با مخاطب های آشنا / صفحه 153
---------------------------------------------------------------------------
منبع:پرشیا دانلود
نظرات شما مارا خرسند میسازد.
کپی برداری تنها با ذکر نام و آدرس سایت ممکن است.در غیر این صورت شرعا و قانونا حرام بوده و نویسنده هیچگونه رضایتی ندارد.